آبراهام مازلو (مزلو) در تاریخ روان شناسی انسان گرا
آبراهام مازلو (مزلو) در تاریخ روان شناسی انسان گرا
بدون تردید روانشناسی انسانگرا بیشاز هر کس دیگری مدیون اندیشههای پدر معنوی خویش، آبراهام مزلو است. مزلو که زاده بروکلین نیویورک بود دوران کودکی ناخوشایندی را سپری کرده بود. از یکسو پدر و مادر وی چندان در وضعیت روانی مناسبی به سر نمیبردند و به همین دلیل کمترین توجهی به مازلو کوچک نمیکردند و از سوی دیگر مازلو به دلیل اندام لاغر و بینی بزرگ همواره احساس حقارت میکرد.در واقع آنچه که به عنوان زیر بنای نظام روانشناسی آدلر به حساب میآید یعنی عقده حقارت، مصداق عینیاش را میتوان در خود مزلو یافت. او برای جبران احساس حقارت خویش به ادامه تحصیل پرداخت و رشته روانشناسی را برگزید.
در ابتدا مازلو یک رفتارگرای افراطی و پرحرارت بود،و به رویکرد مکانیستی و علوم طبیعی علاقه وافر داشت . معتقد بود که پاسخهای همه مسائل جهانی را میتوان با رویکرد مکانیستی و علوم طبیعی پیدا کرد. اما این دلبستگی چندان دوام نیافت و حوادثی همچون جنگ جهانی دوم و سپس یک رشته تجارب شخصی : تولد نخستن فرزندش و برخورد کردن با سایر اندیشهها درباره ماهیت انسان (فلسفه ، روانکاوی و روان شناسی گشتالت) وی را متقاعد کرد که رفتارگرایی بسیار محدودتر از آن است که بتواند پاسخگوی مسائل پایدار انسانی باشد. و قادر به پاسخگویی مسائل بنیادین انسان نیست. در این میان وی تحت تأثیر اندیشههای آدلر، هورنای، کافکا، ورتایمر و روت بندکیت مردمشناس آمریکایی قرار گرفت و همین موجب رشد بذر اندیشههای روانشناسی انسانگرا در ذهن وی شد.
مازلو همچنین از تماس با برخی از روان شناسان اروپایی که از آلمان نازی گریخته و در ایالات متحده ساکن شده بودند، مانند آدلر ، هورنای ، کافکا و ورتهایمر تاثیر پذیرفت. احساس احترام او نسبت به ورتهایمر و مردم شناس امریکایی روت بندیکیت او را به سوی نخستین مطالعهاش در مورد اشخاص سالم از نظر روانی و خود شکوفا رهنمون شد. در دانشگاه برندیز در والتام ، ماساچوست ، از ۱۹۵۱ تا ۱۹۶۹ بود که مازلو نظریهاش را تدوین کرد و پالایش داد و به صورت مجموعهای کتاب منتشر ساخت. او از جنبش گروه حساسیت آموزی حمایت کرد و در سالهای دهه ۱۹۶۰ یکی از روان شناسان معروف شد. او در سال ۱۹۶۷ به ریاست انجمن روان شناسی امریکا انتخاب شد.
توجه به سلسله مراتب نیازهای انسان و ویژگیهای افراد خود شکوفا بخش عمده پژوهشهای او را تشکیل میدهد. ار مباحث مهم دیگر نظریه مازلو در انسان گرایی ویژگیهای شخصیت سالم ، اعتماد به نفس و رابطه آن با سلامت روانی ، فرانیازها یا انگیزههای متعالی ، تجارب اوج (حالت عرفان) ، حرمت زدایی ، آرمان شهر روانی ، وجدان را میتوان نام برد.
● خود شکوفایی
مزلو برآن بود که رفتار انسان توسط سلسله مراتب نیازها برانگیخته میشود. این نیازها معمولاً در قالب یک هرم ترسیم میشود که از قاعده تا رأس به این ترتیب شکل میگیرند؛ نیازهای فیزیولوژیکی، ایمنی، تعلقپذیری و محبت، احترام و خودشکوفایی.
از نگاه مزلو این نیازهای پنجگانه ذاتی هستند، ولی نحوه ارضای آنها اکتسابی است. مسلماً حصول نیازهای رأس هرم مستلزم تحقق نیازهای پایینتر است. برای مثال فردی که نیازهای فیزیولوژیکی او ارضا نشده است، تمایلی به ارضای نیاز به احترام ندارد.
مزلو چند ویژگی اساسی برای نیازها در نظر گرفته است که عبارتند از:
۱) نیازهایی که در سطح پایینتر قرار دارند مانند نیازهای فیزیولوژی نسبت به نیازهای بالاترهمچون نیاز به خودشکوفایی مقدم بوده و از نیرومندی و قدرت بیشتری برخوردارند.
۲) نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی مربوط به دوران کودکی، نیازهای تعلقپذیری و احترام متعلق به دوران نوجوانی و نیاز به خود شکوفایی در میانسالی پدیدار میشود.
۳) عدم ارضای نیازهای پایینتر که نیازهای کمبود «deficiency needs» نامیده میشود، فرد را با بحران مواجه میکند در حالی که به تعویق انداختن ارضای نیازهای بالاتر، بحران به دنبال ندارد.
۴) هر چند ارضای نیازهای بالاتر برای بقا چندان ضروری نیست، اما ارضای آنها موجبات رشد و بالندگی فرد را فراهم میآورد و به همین دلیل به نیازهای رشد یا هستی «growth or being needs» معروف هستند.
موج نارضایتی از نفوذ ماشینگرایی و مادهگرایی در سالهای دهه ۱۹۶۰ را میتوان در دانشجویان و ترکتحصیل کردههای آن زمان که به هیپی [hippie] معروف بودند مشاهده کرد. این گروه بر تحقق قابلیتهای خود تأکید میکردند و اصل لذتجویی و مغتنم شمردن زمان حال را مورد توجه قرار میدادند
۵) ارضای نیازهای بالاتر مستلزم شرایط مناسب بیرونی (اجتماعی، اقتصادی و سیاسی) است.
۶) نکته قابل توجه این است که هر چند توجه به سلسله مراتب این نیازها ضروری است، ولی به آن معنا نیست که ظهور یک نیاز مستلزم تحقق صددرصدی و کامل نیاز قبلی باشد. به همین دلیل مزلو درصد نزولی ارضا را برای هر نیاز بیان کرده است. «شولتز ۱۳۸۶»
در سلسله مراتب نیازهای مزلو خودشکوفایی «self actualization» در رأس هرم قرار دارد. در واقع مزلو نخستین روانشناسی بود که مفهوم خودشکوفایی را مطرح کرد. فرانک برونو در کتاب فرهنگ توصیفی روانشناسی در این باب مینویسد: «مزلو نشان داد که خودشکوفایی در سلسله مراتب انگیزههای انسانی مقام بالایی دارد؛ بالاتر از سائقهای زیستی، کنجکاوی، نیاز به احساس امنیت و حتی نیاز به عشق. به عقیده مزلو غالب انگیزههای انسان نیازهای کمبود است و وجود آنها به دلیل کمبود است. البته گفته میشود خودشکوفایی نوعی نیاز هستی است؛ میل به ارضای نیروی مثبت در وجود.
به گفته مزلو هر چند که خود شکوفایی، گرایش ذاتی فرض میشود، گرایشی ضعیف است مانند زمزمهای در درون یا صدایی است آرام، از این رو بهتر است شخص نسبت به این زمزمه یا صدای آرام حساس باشد «طاهری، ۱۳۸۴/ ۱۱۹،۱۲۰
سلام دوستان عزیز،دانش آموزان گرامی و اولیای محترم :